باستان شناسان غربی که در مورد ایران اظهار نظر کرده اند
و سخنانشان در ایران رواج دارد… براستی چه هویتی دارند
مشت نمونه خروار است فقط هویت برخی از این باستان شناسان غربی را مروری میکنیم
معروفترین این باستان شناسان و معتبرترین انها پروفسور پوپ و هرتسفلد است
حال ببینیم این پروفسورها کی هستند و هویت اصلی اینها چی بوده
طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخستوزيري نقش مؤثر داش
چارلز هارت، وزير مختار آمريکا، در گزارشهاي خود به واشنگتن از پوپ و دستيارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابينو»
(Pope- Rabeno gang) ياد کرده است. (رابينو دلال پروفسور پوپ بود.
پروفسور هرتسفلد و برخی پروفسورهای غربی یهودی و ایران شناسان دیگر را بهتر بشناسیم
وقتي اسرائيليها پروفسور هرتسفلد، افتخار مجامع علمي يهودي و اسرائيل، را «دزد» ميدانند
ادامه ماجراي غارت ميراث باستاني ايران در آمريکا
شکايت ديويد استراچمن، وکيل اسرائيليها، عليه موزههاي ايالات متحده آمريکا براي مصادره گنجينههاي تختجمشيد جالب و افشاگرانه شده است. پاي پروفسور هرتسفلد، باستان شناس و ايرانشناس نامدار يهودي، نيز به ميان آمده است.
در سال 1925/ 1304 سلطنت پهلوي در ايران رسماً تأسيس شد. تا اين زمان، طبق قرارداد 11 اوت 1900 ميان دولتهاي ايران و فرانسه، که در سفر مظفرالدينشاه به پاريس منعقد شده بود، اکتشافات باستانشناسي ايران در انحصار فرانسويها قرار داشت. برخي مقامات ايراني، بهويژه محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، که دلالي موزههاي آمريکايي و قاچاقچيان يهودي آثار باستاني را به دست داشتند (فروغي يهوديتبار بود)، براي لغو قرارداد فوق «کلاه شرعي» موجهي ابداع کردند. آنها در 12 آبان 1309/ نوامبر 1930 قانون «حفظ آثار ملّي» را در مجلس هفتم تصويب کردند و آرتور پوپ آمريکايي (1881-1969) و ارنست هرتسفلد آلماني (1879-1948) و رابينوي فرانسوي به تشويق موزههاي آمريکايي براي اکتشاف در ايران پرداختند. (هرتسفلد از سال 1305 عضو «انجمن آثار ملّي» بود.) [1] به اين ترتيب، فعاليت گروهي از سارقين آثار باستاني در ايران آغاز شد که تا پايان سلطنت رضا شاه دوام آورد. چارلز هارت، وزير مختار آمريکا، در گزارشهاي خود به واشنگتن از پوپ و دستيارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابينو» (Pope- Rabeno gang) ياد کرده است. (رابينو دلال پروفسور پوپ بود.)
در سال 1931 اريک اشميد آلماني (1897-1964)، نماينده موزه دانشگاه پنسيلوانيا، به ايران سفر کرد و اين کشور را «بهشت بکر آثار باستاني» توصيف نمود. به اين ترتيب، بلافاصله پس از تصويب «قانون حفظ آثار ملّي»، و لغو انحصار فرانسويها، از سال 1931/ 1310 يورش موزههاي آمريکايي و قاچاقچيان آثار باستاني به ايران آغاز شد. دکتر محمدقلي مجد، مورخ ايراني مقيم آمريکا، در کتاب ارجمند خود، غارت بزرگ آمريکايي آثار باستاني ايران- 1925- 1941، فهرستي از سرمايهگذاري موزههاي آمريکايي در ايران را عرضه کرده است. طبق اين فهرست، مجموع سرمايهگذاري آمريکاييها در سالهاي 1931-1941 در ايران حدود 710 هزار دلار است. سهم هر يک از موزههاي آمريکايي شريک در غارت آثار باستاني ايران به شرح زير است: موزه متروپوليتن 200 هزار دلار، موزه فيلادلفيا 180 هزار دلار، انستيتوي شرقشناسي دانشگاه شيکاگو 150 هزار دلار، موزه هنرهاي زيباي بوستن 120 هزار دلار، موزه فاگ بوستن 50 هزار دلار، موزه شهر کانزاس 10 هزار دلار. موزههاي آمريکايي، در ازاي اين سرمايهگذاري ناچيز، آثاري را به آمريکا منتقل کردند که ميلياردها دلار ارزش دارد و بهتر بگوئيم اصولاً قابل تقويم با پول نيست. مثلاً، بهترين گنجينههاي دوره هخامنشي ايران در اختيار موزه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو قرار گرفت و مهمترين ميراث باستاني دورههاي ساساني و اسلامي در اختيار موزه متروپوليتن.
در اين ميان، محمدعلي فروغي و پسرش محسن، پروفسور پوپ و همدستانش نيز به ثروتهاي هنگفت رسيدند. و حتي پروفسور هرتسفلد، که از سال 1931 تا پايان 1934 از سوي دانشگاه شيکاگو سرپرستي اکتشافات تختجمشيد را به دست داشت، توانست سهمي قابلاعتنا از غارت آثار باستاني ايران به جيب زند. در اسناد سفارت آمريکا در تهران چند بار به خروج مخفيانه آثار باستاني ايران توسط هرتسفلد اشاره شده و حتي سارق طماعي چون پروفسور پوپ بارها هرتسفلد را به سرقت آثار تختجمشيد متهم کرده است. هرتسفلد يهودي است و از برجسته ترين شخصيتهاي علمي مورد تفاخر يهوديان و دانشگاههاي اسرائيل بهشمار ميرود. در دانشگاههاي غرب از هرتسفلد به عنوان ايرانشناس و باستانشناس برجسته فراوان تجليل ميشود. معهذا، امروزه ديويد استراچمن در دادخواست خود عليه موزه فيلد شيکاگو هرتسفلد را «قاچاقچي و سارق آثار باستاني» ميخواند. استراچمن ميگويد: هرتسفلد سارق و قاچاقچي آثار باستاني بود؛ بنابراين مجموعهاي که در موزه فيلد به عنوان «کلکسيون هرتسفلد» نگهداري ميشود در واقع به ايران تعلق دارد و لذا بايد به نفع موکلان اسرائيلي او مصادره شود. [2] اين مجموعهاي ارزشمند از آثار دوران هخامنشي به سرقت رفته از ايران است که هرتسفلد در سال 1945، دو سال قبل از مرگش، به موزه فيلد فروخت. موارد ديگري از سرقتهاي هرتسفلد را نيز ميشناسيم. يک مورد، 240 سکه دوره اشکاني است که در کاتالوگها بهنام هرتسفلد ثبت شده است. [3]
مقامات دزد حکومت رضا شاه به دليل دهن لق بودن هرتسفلد و دشمني و رقابت او با پوپ خواستار برکناري هرتسفلد شدند. (هرتسفلد از حکومت رضا شاه نيز بدگويي ميکرد.) در نتيجه، در اوائل سال 1935 اريک اشميد آلماني به عنوان سرپرست اکتشافات پرسپوليس (تختجمشيد) جايگزين هرتسفلد شد. در اين زمان اشميد مدير موزه بوستن، وابسته به دانشگاه پنسيلوانيا، بود. اشميد تمايلات هيتلري داشت. به خاطر اين ماجرا، هرتسفلد از دانشگاه شيکاگو به شدت دلخور شد. او در سال 1948 در شهر بال سويس درگذشت.
***
مطالبي که گفته شد، ماهيت غارتگرانه عملکرد موزههاي آمريکايي را در ايران روشن ميکند. مُعظَمترين موزههاي آمريکايي، با سرمايهگذاري هفتصد هزار دلاري، طي ده سال (1931-1941) بخش مهمي از آثار باستاني دورانهاي پيش و پس از اسلام تمدن ايراني را به غارت بردند که غيرقابل ارزشگذاري است. در جريان انتقال اين گنجينه عظيم مقادير زيادي از الواح گلي تختجمشيد، به دليل حمل نامناسب با الاغ و کشتي به آمريکا، خرد شد که بعداً اين الواح بلااستفاده به ايران مسترد گرديد. در جريان اين انتقال، چنانچه در تصوير زير نمايان است، شاخ سرستونهاي تختجمشيد را بريدند و به اين ترتيب آثار منحصربهفرد فوق را ناقص کردند، تا راحتتر و با هزينه کمتر به آمريکا حمل شود. در جريان اين غارت، بخش مهمي از ميراث فرهنگي ايران به دست دلالان و سارقين، که در کسوت «دانشمند» و «دولتمرد» عمل ميکردند، به مجموعههاي خصوصي انتقال يافت و ناپديد شد. به اين ترتيب، در دوره ده ساله فوق فاجعه فرهنگي عظيمي رخ داد که خسارات آن را با معيارهاي مادي نميتوان سنجيد
تنها با انتشار کتاب دکتر محمدقلي مجد در سال 2003 بود که موزه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو، به خاطر حفظ آبروي خود، در ارديبهشت 1384 بهناگاه سيصد لوح گلي دوره هخامنشي را به ايران مسترد کرد. در آن زمان، مقامات فرهنگي و مسئولان ميراث فرهنگي ايران در خواب غفلت بودند. آنان از قراردادهاي دوره رضا شاه اطلاع نداشتند و تا آن زمان هيچگونه تلاشي براي استرداد آثار باستاني اماني ايران در آمريکا انجام نداده بودند. بنابراين، عجيب نيست که از «سخاوتمندي» و «امانتداري» آمريکائيان شگفتزده و سپاسگزار شدند. پس از آن نيز بار ديگر متوليان ميراث فرهنگي کشور به خواب عميق غفلت فرو رفتند. آنان نه تنها براي استرداد مابقي الواح گلي تلاش نکردند بلکه براي يافتن اسناد مالکيت ايران بر هزاران قطعه آثار منحصربهفرد دورانهاي باستاني و اسلامي ايران در موزههاي مختلف آمريکا، از جمله موزههاي شيکاگو و متروپوليتن، هيچ کنکاشي نکردند و هيچ دعوي حقوقي را در مجامع قضايي و بينالمللي اقامه نکردند.[4]
نميتوان به حسننيت مسئولان موزه شيکاگو و ساير موزههاي آمريکايي اعتماد کرد. اقامه دعوي اسرائيليها براي مصادره آثار باستاني ايران در موزههاي آمريکا ماجرايي مشکوک و پيچيده است که پس از فاش شدن مالکيت ايران بر الواح گلي دوره هخامنشي طراحي و اجرا شد. براي مقابله با اين جريان هشياري و آگاهي اوّلين شرط براي هر اقدامي است.
مايملک ايران در موزههاي آمريکا به الواح گلي فوق محدود نيست. مقامات موزه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو و ساير موزههاي آمريکايي بايد پاسخگوي وضع مالکيت هزاران قطعه آثار ايراني باشند و روشن کنند که اين قطعات را چگونه و از طريق چه کساني به دست آوردهاند و هم اکنون اين آثار متعلق به کيست؟ آيا ماجراي شکايت اسرائيليها براي لاپوشاني و لوث کردن اين مسئله مهم طراحي نشده است؟
طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخستوزيري نقش مؤثر داشت
در زمان اکتشافات دوران رضا شاه، دونالد ويلبر دستيار پوپ بود. ويلبر همان کسي است که بعدها در کودتاي 28 مرداد 1332 ايفاي نقش نمود و تاريخچه عمليات کودتا، که به فارسي نيز ترجمه شده، نوشته اوست.
براي مثال، گالري ايران در موزه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو شامل فضايي به مساحت 1500 فوت مربع است که در آن يکهزار قطعه باستاني ايران نگهداري ميشود. قدمت اين قطعات از حوالي 6800 پيش از ميلاد تا سال 1000 ميلادي است. بخش مهمي از آثار موجود در اين گالري اشيا به سرقت رفته از تختجمشيد است
ساير اعضاي اين انجمن، که در سال 1305 تأسيس شد، عبارت بودند از: محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، عبدالحسين تيمورتاش، فيروز فيروز (نصرتالدوله)، سيد حسن تقيزاده، حسين علاء، ابراهيم حکيمي (حکيمالملک)، حسن مستوفي (مستوفيالممالک)، نظامالدين حکمت (مشارالدوله)، ميرزا محمدعلي خان فرزين، کيخسرو شاهرخ، ارنست هرتسفلد (آلماني)، آندره گدار (فرانسوي).
3- طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخستوزيري نقش مؤثر داشت. بنگريد به: اصغر حيدري، «شريک آمريکايي فروغي»،
در زمان اکتشافات دوران رضا شاه، دونالد ويلبر دستيار پوپ بود. ويلبر همان کسي است که بعدها در کودتاي 28 مرداد 1332 ايفاي نقش نمود و تاريخچه عمليات کودتا، که به فارسي نيز ترجمه شده، نوشته اوست.
4- براي مثال، گالري ايران در موزه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو شامل فضايي به مساحت 1500 فوت مربع است که در آن يکهزار قطعه باستاني ايران نگهداري ميشود. قدمت اين قطعات از حوالي 6800 پيش از ميلاد تا سال 1000 ميلادي است. بخش مهمي از آثار موجود در اين گالري اشيا به سرقت رفته از تختجمشيد است
ه در سال 1305 تأسيس شد، عبارت بودند از: محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، عبدالحسين تيمورتاش، فيروز فيروز (نصرتالدوله)، سيد حسن تقيزاده، حسين علاء، ابراهيم حکيمي (حکيمالملک)، حسن مستوفي (مستوفيالممالک)، نظامالدين حکمت (مشارالدوله)، ميرزا محمدعلي خان فرزين، کيخسرو شاهرخ، ارنست هرتسفلد (آلماني)، آندره گدار (فرانسوي).
منبع
وبگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي
http://www.irdc.ir/article.asp?id=443
بیان دیدگاه