تابلویی عجیب از کوروش کبیر در موزه

نوامبر 30, 2007

تابلویی از کوروش کبیر در موزه لوور پاریس و موزه
بوستون



سر بریده کوروش کبیر توسط ملکه سکاها
این تابلویی است در موزه ی هنرهای زیبای بوستون
Boston Museum of Fine Arts

korooshdie.jpg
لینک همین عکس در موزه بوستون


Boston
سایتش کمی سنگینه دیر میاد بالا

کیفیت اورجینال از اینجا دانلود کنید یا ببینیداز یه لینک
برای دیدن روی ان کلیک کنید و برای سیو کردن ابتدا کلیک راست و سپس
Save As targat

link 1
link 2
link 3
link 4
و لینکهای بیشتر برای دانلود عکس
اینجا اینجا اینجا اینجا

از اینجا هم بصورت فلش میتونید ببینید با امکانات جالب
link flash

عکسی مشابه همین عکس را شما میتوانید در سایت رسمی موزه لوور پاریس مشاهده کنید
وارد سایت شدید بر روی عکس کلیک کنید عکس بزرگ و واضح میشود
لینک – link

روایتی که هرودوت پدر تاریخ در مورد مرگ کورش آورده بر
کشته شدن او توسط سکاها تاکید دارد …
(این روایت مربوط به این تصویر است و نوشته هرودوت- بدون دخل و تصرف و عین جمله}

بدون دخل و تصرف

ملکه ماساژت ها – سکاهای اریایی ( تومیریس ) ،
پیش از آغاز نبرد با کورش به او چنین پیام داد که :
» ای پادشاه ، به تو نصیحت میکنم که دست از این کار برداری ، زیرا معلوم نیست که به نتیجه مطلوب دست یابی . به فرمانروایی بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمین خود سلطنت کنم . افسوس که به سخن ام گوش فرا نخواهی داد ، زیرا آنچه کمتر به ان می اندیشی صلح و صفا است …
ای خون خوار ِ سیری ناپذیر که پسرم را به نیروی افسون بار باده گرفتار کرده ای ، برخود مبال ،
زیرا که این آیین مردان نیست و در میدان جنگ نبرد انجام نشده . با این همه من بد تو را نمیخواهم .
پندم را بپذیر و او را رها کن و بی این که زیان ببینی از بوم و بر ما دور شو . اگر چنین نکنی به ایزد خورشید سوگند ، که هر اندازه تشنه ی خون باشی از خون سیرت خواهم کرد «

( قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران – رقیه بهزادی – صفحه 97)

پس از این پیام جنگ در گرفت و کورش شکست خورد …
آنگاه تومیریس سر کورش را برید و آن را در خمره ی پرخونی فرو برد و گفت :
» آن چه میخواهی بنوش تا سیر شوی «


بخشهایی از
گفته های دورانت معتربرترین مورخ جهان در مورد کوروش کبیر
در کتاب تاریخ تمدن

گزنفون چندین بار در نوشته خود کورش را با سقراط اشتباه کرده و احوال آن دو را به هم آمیخته است. چون این داستان ها را کنار هم بگذاریم از کورش جز شبح فریبنده ای باقی نمی ماند
کوروش از لحاظ دیگری نیز به ناپلئون شبیه بود، چه مانند وی قربانی بلند پروازی فراوان خویش شد. هنگامی که از گشودن سرزمین های خاور نزدیک آسوده شد، در صدد برآمد که ماد و پارس را از هجوم بدویانی که در آسیای میانه منزل داشتند خلاص کند، و چنان به نظر می رسد که در این حمله های خود، تا کنار نهر سیحون در شمال، و تا هندوستان در خاور پیش رفته باشد، در همین گیر و دار ها در آن زمان که به منتهای بزرگی خویش رسیده بود، در جنگ با قبایل ماساگت، که از قبایل گمنام ساکن در سواحل جنوبی دریای خزر بودند، کشته شد. کورش نیز، مانند اسکندر، امپراطوری بزرگی را به چنگ آورد، ولی پیش از آنکه فرصت سازمان دادن به آن را پیدا کند، اجل آن امپراطوری را از چنگش درآورد.

نقص بزرگی که بر خلق و خوی کورش لکه ای باقی گذاشته بود آن بود که گاهی بیحساب قساوت و بیرحمی داشته است

عین جملات دورانت بی دخل و تصرف

مستند تختگاه هیچکس-تخت جمشید جعل است

نوامبر 30, 2007

مستند باشکوه { تختگاه هیچکس}
فیلم تختگاه هیچکس ثابت میکند که تخت جمشیدی وجود نداشته
و تاریخ ایران در واقع توسط مورخین یهودی تحریف شده
بر دیدن انلاین حتی با سرعت کم در سایت رسمی
http://www.narina.ir
http://www.naria.ir
http://www.naria.info
لینکهای مستقیم این فیلم را میتوانید از اینجا دریافت کنید

cd 1 = 505 mb
http://naria.ir/pic/film/cd1/cd1-1.DAT
http://naria.ir/pic/film/cd1/cd1-2.DAT

cd 2 = 395 mb
http://naria.ir/pic/film/cd2/cd2.DAT

cd3= 248 mb
http://naria.ir/pic/film/cd3/cd3.DAT
سی دی سوم ناقص است
اگر از لینکهای زیر استفاده کنید فیلمها کامل است و اسان هم
تبدیل به وی سی دی میشوند

لینکهای با حجم کمتر

مستند با شکوه تختگاه هیچ کس
Download دانلود

دانلود قسمت اول
Nobodypolis 1/4تختگاه هیچ کس

(.mp4 – iPod / PSP)
http://tinyurl.com/2au7kc
80 mb

دانلود قسمت دوم
Nobodypolis 2/4تختگاه هیچ کس
(.mp4 – iPod / PSP)
http://tinyurl.com/yuev8t
76 mb

دانلود قسمت سوم
Nobodypolis 3/4تختگاه هیچ کس
(.mp4 – iPod / PSP)
http://tinyurl.com/ysq7sn
122 mb

دانلود قسمت چهارم
Nobodypolis 4/4تختگاه هیچ کس
›› Download Link ‹‹ (.mp4 – iPod / PSP
http://tinyurl.com/yu9fo2
190 mb

ا

اگر با این لینکهای بالایی هم مشکل پیدا کردید
به این صفحه بروید که کاملا اماده دانلود است

Home

**********************************
قسمتی از فیلم با حجم کم برای کسانی که سرعت پایینی دارند

مدارک ناقص بودن دیوار غربی و در حقیقت دیوار اصلی و ورودی تخت جمشید
قسمتی از فیلم با حجم کم برای دانلود سریعتر- فیلم تا حد امکان کم حجم شده تا راحت و سریع دانلود شود و طبیعتا
مقداری از کیفیت فیلم کاسته شده اما برای افزایش کیفیت و وضوح تصویر و روشن شدن فیلم در ویندوز مدیا پلیر بدین گونه عمل کنید مانند شکل زیر
از منوی
Viewو سپس Enhancements و سپس video setting
کمی روشنایی فیلم را تنظیم کنید مثل شکل زیر
1 2

مدارک ناقص بودن تخت جمشید
در این فیلم مدارک ناتمام ماندن دیوار غربی تخت جمشید به وضوح مشخص میشود که تراش دیوارها و اصلاح قطعات اضافی دیوار هرگز انجام نشده و هرگز دیوار ورودی کاخ به بهره برداری نرسیده یعنی اصلی ترین جای کاخ که دیوار غربی اون است هرگز به اتمام نرسیده

قسمت اول فیلم رو از یکی از لینکهای زیر دانلود کنید
3/5 mb
http://rapidshare.com/files/65971360/up11674.wmv.html
http://depositfiles.com/files/2195773
http://www.megaupload.com/?d=146Z8UPT
http://www.filefactory.com/file/05efeb/

قسمت دوم را از یکی از لینکهای زیر دانلود کنید
4 mb
http://rapidshare.com/files/65974921/up11675.wmv.html
http://depositfiles.com/files/2195924
http://www.megaupload.com/?d=4VF6R4B2
http://www.filefactory.com/file/54ddde/

قسمت سوم را از یکی از لینکهای زیر دانلود کنید
5 mb
http://rapidshare.com/files/65973840/up11676.wmv.html
http://depositfiles.com/files/0
http://www.megaupload.com/?d=P08FGYEQ
http://www.filefactory.com/file/1bd004/

در این سایتها که بهترین سایتهای دریافت فایل هستند بدین صورت عمل کنید
مثلا در سایت راپیدشر rapidshare.com
وارد سایت شدید بر روی گزینه فری free که پایین صفحه است کلیک کنید
سپس در صفحه بعدی شمارشگری شروع به شمارش معکوس میکند تا به عدد صفر رسید بلافاصله
چند حرف و رقم ظاهر میشود ان حروف و رقم را در کادر مستطیل شکل کوچکی که زیر ان است
وارد کنید و بر روی گزینه دانلود کلیک کنید و فیلم را دریافت کنید مانند شکل زیر
1 2

و از بقیه سایتها هم اگر خواستید فایلی بگیرید همینگونه است و در مورد سایت megaupload.com هم
شما تولبار انرا نصب کنید که وقتی وارد سایت شدید مشخص است و به اسانی هر فایلی را
از ان دانلود کنید

رخداد تلخ و پلید پوریم

نوامبر 30, 2007

فاجعه پوریم به عنوان بزرگترین واقعه تمدن سوز تاریخ بشر، به دستور شاه هخامنشی و یهود به وقوع پیوسته است!


«یهودیان در تمام ولایت های اخشورش پادشاه(خشایارشا) جمع شدند
تا بر کسانی که قصد آزار آنان را داشتند غلبه کنند…
و تمام روسای ولایت ها و امیران و والیان و عاملان پادشاه
به یهودیان کمک کردند…
پس یهودیان جمیع دشمنان خود را به دم شمشیر زده کشتند
و هلاک کردند و با آنان هرچه خواستند انجام دادند…
تمام یهودیانی که در ولایت های پادشاه بودند ،
جمع شده و برای جان های خود مقاومت نمودند
و چون هفتاد و هفت هزار نفر از دشمنان خویش را کشته بودند،
از آنان آرامی یافتند ولی دست خود را به تاراج نگشودند».
(عهد عتیق، استر، ۹)

ملل واقوام گیتی جشنها و آیینهای گوناگونی دارند که هر کدام به مناسبتی برگزار میشوند اما مناسبت برخی از این جشنها بسیار ناراحت کننده و غیر انسانی است.یکی از این جشنها جشنی است به نام پوریم که هر سال روزهای سيزدهم ، چهاردهم و پانزدهم ماه ادار ( که برابر با ۱۳ اسفند یا فروردین بسته به ۱۲ ماهه یا ۱۳ ماهه بودن سال عبری) توسط یهودیان برگزار میشود .این جشن یادآور قتل عام و نسل کشی بزرگی است که در زمان خشایارشا یهودیان بر ایرانیان روا داشتند و در عرض ۳ روز در حدود ۷۰ هزار ایرانی را با عنوان دشمن یهود بودن به قتل رساندند.

شادی یهودیها در اروپا و امریکا و نماد استر و خشایارشا

https://ironinet.files.wordpress.com/2007/11/canoval.jpg

این جشن که در برخی از نقاط اروپا و آمریکا ” جشن ایرانی کشی” نیز نامیده میشود بر اساس داستانی است در تورات. در این داستان آمده است که خشایار شاه در روز جشن تاجگذاری در حال مستی از ملکه وشتی میخواهد در برابر مردان آمده تا زیبایی او را به رخ مهمانان بکشد اما ملکه به دلیل حجب و حیا و عفت ایرانی اش قبول نمیکند و به همین دلیل پادشاه خشمگین تصمیم میگیرد شخص دیگری را به عنوان ملکه انتخاب کند.در این بین یک دختر یهودی به نام هدسه یا استر مورد توجه شاه قرار میگیرد،این دختر که همراه با عده ای از زنان زیبا به قصر آمده بودند ابتدا با همکاری پسرعمویش مردخای که قیم او نیز هست هامان وزیر خشایارشاه را برکنار کرده، میکشند و مردخای را جانشین وی میکنند و سپس از خشایارشاه اجازه کشتن دشمنان یهود را در ۳ روز متوالی میگیرند به این ترتیب در طی این ۳ روز ۷۰ هزار نفر از ایرانیان را که در میانشان زنان و کودکان نیز قرار داشتند، با بیرحمی تمام به قتل رسانده، اموالشان را به غارت میبرند و به مناسبت این پیروزی بزرگ و قتل عام بی سابقه تاریخی جشن میگیرند.

این جنایت هنوز هم با گذشت ۲۶ قرن هرساله توسط یهودیان در تمام دنیا جشن گرفته میشود ، یهودیان در این روز لباسهایی شبیه شخصیتهای این داستان پوشیده و با بازی کردن نقشهای آنها این جنایت بزرگ را با نام از بین بردن دشمنان یهود تجدید خاطره میکنند.
این نسل کشی بی سابقه در سه روز که روز آخر آن مطابق با روز ۱۳ فروردین بود اتفاق افتاد به همین دلیل است که روز ۱۳ فروردین در نزد ایرانیان روز نحسی بوده است. برخلاف تصور عده ای که این نحسی روز ۱۳ فروردین را تنها مرتبط با عدد ۱۳ و یک فرهنگ غربی میدانند و به آن حالت خرافه پرستی و جهل داده اند تا خاطره این جنایت بزرگ را از خاطره ها ببرند این نحسی مرتبط با پوریم و این نسل کشی است زیرا ایرانیان از همان زمان سيزدهم فروردين را كه مصادف با آن ايراني كشي وحشيانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به جنایت یهود ، كه آنها را سراسيمه از خانه و كاشانه شان فراري داده بودند برگزیده و سر به كوه و صحرا مي گذارند . و نافرخندگي سيزده ي فروردين را دور از خانه بدر مي كنند گرچه که قبلتر در بین ایرانیان بوده رسم سیزده بدر ولی بخاطر پوریم و نسل کشی ایرانیان ماندگار شده
برخی اعتقاد دارند که این نسل کشی را میتوان نوعی هولوکاست به حساب آورد. هولوکاستی که به گفته کتاب مقدس در طی ۳ روز اتفاق افتاده و در طی آن ۷۰ هزار ایرانی به قتل رسیده اند. هولوکاستی که روز به انجام رسانیدن آن یکی از بزرگترین جشنهای آیینی محسوب میشود ،در روز اول آن برای شکرگزاری به درگاه خدا روزه گرفته و در روزهای بعد به رقص و پایکوبی پرداخته و خدا را به خاطر این معجزه و نسل کشی عظیم شکر میکنند.
چگونه است که یهودیان در قبال واقعه ای مانند هولوکاست که سندیت آن مورد تردید است اینگونه آه و فغان سرداده و داستانها و فیلمهای متعددی برای محکوم کردن آن میسازند و اجازه نمیدهند هیچکس درباره وجود داشتن آن به خود تردیدی راه دهد اما به خود اجازه میدهند روزی را که قتل عامی بدتر از نازیها را در قبال ایرانیان به اسم ضدیهود داشته جشن بگیرند؟ آن هم ایرانیانی که آنها را پس از آواره شدن در کشور خود راه داده و اجازه زندگی مستقل و آزاد را به آنها داده اند؟
این جشن گرفتن قوم یهود در تمام دنیا حتی در ایران در حالی صورت میگیرد که همه سعی میکنیم در دنیایی زندگی کنیم که در آن زندگی انسانها مهم است و کشته شدن حتی یک انسان جنایتی بزرگ محسوب میشود و یهودیان نیز خود را موجوداتی بی آزار و مظلوم میدانند .چگونه میتوان چنین عملی را توجیه کرد؟ آیا این جنایت چیزی جز نژادپرستی و بی ارزش دانستن اقوام دیگر است؟ آن هم قومی که به قول خود تورات پادشاهش مسیح یهود و منجی او نامیده میشود؟ آیا این جشن و پایکوبی جشن گرفتن قدرنشناسی معروف یهودیان نیست؟
بی گمان اگر در این مورد از این قوم سوال هم شود- در حالیکه این داستان در کتاب مقدس نوشته شده- باید پاسخگوی اتهام ضدیهود بودن که خود اتهامی بزرگ است نیز بود!

آرامگاه یا بقعه استر و مردخای، مقبره‌ای در همدان . آرامگاه استر و مردخای جزء مهم‌ترین زیارتگاه های یهودیان ایران و جهان می باشد
لینک تصاویر
1 2 3 4

تصاویر با لینکهای بیشتر
1 2 3 4

شناخت دقیق و بررسی علمی مسئله پوریم

http://naria.blogfa.com
http://naria.ir.blogfa.com

هویت و اهداف باستان شناسان غربی

نوامبر 30, 2007

باستان شناسان غربی که در مورد ایران اظهار نظر کرده اند
و سخنانشان در ایران رواج دارد… براستی چه هویتی دارن
د

مشت نمونه خروار است فقط هویت برخی از این باستان شناسان غربی را مروری میکنیم
معروفترین این باستان شناسان و معتبرترین انها پروفسور پوپ و هرتسفلد است

حال ببینیم این پروفسورها کی هستند و هویت اصلی اینها چی بوده
طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخست‌وزيري نقش مؤثر داش
چارلز هارت، وزير مختار آمريکا، در گزارش‌هاي خود به واشنگتن از پوپ و دستيارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابينو»
(Pope- Rabeno gang) ياد کرده است. (رابينو دلال پروفسور پوپ بود.

پروفسور هرتسفلد و برخی پروفسورهای غربی یهودی و ایران شناسان دیگر را بهتر بشناسیم
وقتي اسرائيلي‌ها پروفسور هرتسفلد، افتخار مجامع علمي يهودي و اسرائيل، را «دزد» مي‌دانند

ادامه ماجراي غارت ميراث باستاني ايران در آمريکا
شکايت ديويد استراچمن، وکيل اسرائيلي‌ها، عليه موزه‌هاي ايالات متحده آمريکا براي مصادره گنجينه‌هاي تخت‌جمشيد جالب و افشاگرانه شده است. پاي پروفسور هرتسفلد، باستان شناس و ايران‌شناس نامدار يهودي، نيز به ميان آمده است.
در سال 1925/ 1304 سلطنت پهلوي در ايران رسماً تأسيس شد. تا اين زمان، طبق قرارداد 11 اوت 1900 ميان دولت‌هاي ايران و فرانسه، که در سفر مظفرالدين‌شاه به پاريس منعقد شده بود، اکتشافات باستان‌شناسي ايران در انحصار فرانسوي‌ها قرار داشت. برخي مقامات ايراني، به‌ويژه محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، که دلالي موزه‌هاي آمريکايي و قاچاقچيان يهودي آثار باستاني را به دست داشتند (فروغي يهودي‌تبار بود)، براي لغو قرارداد فوق «کلاه شرعي» موجهي ابداع کردند. آن‌ها در 12 آبان 1309/ نوامبر 1930 قانون «حفظ آثار ملّي» را در مجلس هفتم تصويب کردند و آرتور پوپ آمريکايي (1881-1969) و ارنست هرتسفلد آلماني (1879-1948) و رابينوي فرانسوي به تشويق موزه‌هاي آمريکايي براي اکتشاف در ايران پرداختند. (هرتسفلد از سال 1305 عضو «انجمن آثار ملّي» بود.) [1] به اين ترتيب، فعاليت گروهي از سارقين آثار باستاني در ايران آغاز شد که تا پايان سلطنت رضا شاه دوام آورد. چارلز هارت، وزير مختار آمريکا، در گزارش‌هاي خود به واشنگتن از پوپ و دستيارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابينو» (Pope- Rabeno gang) ياد کرده است. (رابينو دلال پروفسور پوپ بود.)
در سال 1931 اريک اشميد آلماني (1897-1964)، نماينده موزه دانشگاه پنسيلوانيا، به ايران سفر کرد و اين کشور را «بهشت بکر آثار باستاني» توصيف نمود. به اين ترتيب، بلافاصله پس از تصويب «قانون حفظ آثار ملّي»، و لغو انحصار فرانسوي‌ها، از سال 1931/ 1310 يورش موزه‌هاي آمريکايي و قاچاقچيان آثار باستاني به ايران آغاز شد. دکتر محمدقلي مجد، مورخ ايراني مقيم آمريکا، در کتاب ارجمند خود، غارت بزرگ آمريکايي آثار باستاني ايران- 1925- 1941، فهرستي از سرمايه‌گذاري موزه‌هاي آمريکايي در ايران را عرضه کرده است. طبق اين فهرست، مجموع سرمايه‌گذاري آمريکايي‌ها در سال‌هاي 1931-1941 در ايران حدود 710 هزار دلار است. سهم هر يک از موزه‌هاي آمريکايي شريک در غارت آثار باستاني ايران به شرح زير است: موزه متروپوليتن 200 هزار دلار، موزه فيلادلفيا 180 هزار دلار، انستيتوي شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو 150 هزار دلار، موزه هنرهاي زيباي بوستن 120 هزار دلار، موزه فاگ بوستن 50 هزار دلار، موزه شهر کانزاس 10 هزار دلار. موزه‌هاي آمريکايي، در ازاي اين سرمايه‌گذاري ناچيز، آثاري را به آمريکا منتقل کردند که ميلياردها دلار ارزش دارد و بهتر بگوئيم اصولاً قابل تقويم با پول نيست. مثلاً، بهترين گنجينه‌هاي دوره هخامنشي ايران در اختيار موزه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو قرار گرفت و مهم‌ترين ميراث باستاني دوره‌هاي ساساني و اسلامي در اختيار موزه متروپوليتن.
در اين ميان، محمدعلي فروغي و پسرش محسن، پروفسور پوپ و همدستانش نيز به ثروت‌هاي هنگفت رسيدند. و حتي پروفسور هرتسفلد، که از سال 1931 تا پايان 1934 از سوي دانشگاه شيکاگو سرپرستي اکتشافات تخت‌جمشيد را به دست داشت، توانست سهمي قابل‌اعتنا از غارت آثار باستاني ايران به جيب زند. در اسناد سفارت آمريکا در تهران چند بار به خروج مخفيانه آثار باستاني ايران توسط هرتسفلد اشاره شده و حتي سارق طماعي چون پروفسور پوپ بارها هرتسفلد را به سرقت آثار تخت‌جمشيد متهم کرده است. هرتسفلد يهودي است و از برجسته ترين شخصيت‌هاي علمي مورد تفاخر يهوديان و دانشگاه‌هاي اسرائيل به‌شمار مي‌رود. در دانشگاه‌هاي غرب از هرتسفلد به عنوان ايران‌شناس و باستان‌شناس برجسته فراوان تجليل مي‌شود. معهذا، امروزه ديويد استراچمن در دادخواست خود عليه موزه فيلد شيکاگو هرتسفلد را «قاچاق‌چي و سارق آثار باستاني» مي‌خواند. استراچمن مي‌گويد: هرتسفلد سارق و قاچاق‌چي آثار باستاني بود؛ بنابراين مجموعه‌اي که در موزه فيلد به عنوان «کلکسيون هرتسفلد» نگهداري مي‌شود در واقع به ايران تعلق دارد و لذا بايد به نفع موکلان اسرائيلي او مصادره شود. [2] اين مجموعه‌اي ارزشمند از آثار دوران هخامنشي به سرقت رفته از ايران است که هرتسفلد در سال 1945، دو سال قبل از مرگش، به موزه فيلد فروخت. موارد ديگري از سرقت‌هاي هرتسفلد را نيز مي‌شناسيم. يک مورد، 240 سکه دوره اشکاني است که در کاتالوگ‌ها به‌نام هرتسفلد ثبت شده است. [3]
مقامات دزد حکومت رضا شاه به دليل دهن لق بودن هرتسفلد و دشمني و رقابت او با پوپ خواستار برکناري هرتسفلد شدند. (هرتسفلد از حکومت رضا شاه نيز بدگويي مي‌کرد.) در نتيجه، در اوائل سال 1935 اريک اشميد آلماني به عنوان سرپرست اکتشافات پرسپوليس (تخت‌جمشيد) جايگزين هرتسفلد شد. در اين زمان اشميد مدير موزه بوستن، وابسته به دانشگاه پنسيلوانيا، بود. اشميد تمايلات هيتلري داشت. به خاطر اين ماجرا، هرتسفلد از دانشگاه شيکاگو به شدت دلخور شد. او در سال 1948 در شهر بال سويس درگذشت.
***
مطالبي که گفته شد، ماهيت غارتگرانه عملکرد موزه‌هاي آمريکايي را در ايران روشن مي‌کند. مُعظَم‌ترين موزه‌هاي آمريکايي، با سرمايه‌گذاري هفتصد هزار دلاري، طي ده سال (1931-1941) بخش مهمي از آثار باستاني دوران‌هاي پيش و پس از اسلام تمدن ايراني را به غارت بردند که غيرقابل ارزش‌گذاري است. در جريان انتقال اين گنجينه عظيم مقادير زيادي از الواح گلي تخت‌جمشيد، به دليل حمل نامناسب با الاغ و کشتي به آمريکا، خرد شد که بعداً اين الواح بلااستفاده به ايران مسترد گرديد. در جريان اين انتقال، چنان‌چه در تصوير زير نمايان است، شاخ سرستون‌هاي تخت‌جمشيد را بريدند و به اين ترتيب آثار منحصربه‌فرد فوق را ناقص کردند، تا راحت‌تر و با هزينه کمتر به آمريکا حمل شود. در جريان اين غارت، بخش مهمي از ميراث فرهنگي ايران به دست دلالان و سارقين، که در کسوت «دانشمند» و «دولتمرد» عمل مي‌کردند، به مجموعه‌هاي خصوصي انتقال يافت و ناپديد شد. به اين ترتيب، در دوره ده ساله فوق فاجعه فرهنگي عظيمي رخ داد که خسارات آن را با معيارهاي مادي نمي‌توان سنجيد

تنها با انتشار کتاب دکتر محمدقلي مجد در سال 2003 بود که موزه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو، به خاطر حفظ آبروي خود، در ارديبهشت 1384 به‌ناگاه سيصد لوح گلي دوره هخامنشي را به ايران مسترد کرد. در آن زمان، مقامات فرهنگي و مسئولان ميراث فرهنگي ايران در خواب غفلت بودند. آنان از قراردادهاي دوره رضا شاه اطلاع نداشتند و تا آن زمان هيچگونه تلاشي براي استرداد آثار باستاني اماني ايران در آمريکا انجام نداده بودند. بنابراين، عجيب نيست که از «سخاوتمندي» و «امانت‌داري» آمريکائيان شگفت‌زده و سپاسگزار شدند. پس از آن نيز بار ديگر متوليان ميراث فرهنگي کشور به خواب عميق غفلت فرو رفتند. آنان نه تنها براي استرداد مابقي الواح گلي تلاش نکردند بلکه براي يافتن اسناد مالکيت ايران بر هزاران قطعه آثار منحصربه‌فرد دوران‌هاي باستاني و اسلامي ايران در موزه‌هاي مختلف آمريکا، از جمله موزه‌هاي شيکاگو و متروپوليتن، هيچ کنکاشي نکردند و هيچ دعوي حقوقي را در مجامع قضايي و بين‌المللي اقامه نکردند.[4]
نمي‌توان به حسن‌نيت مسئولان موزه شيکاگو و ساير موزه‌هاي آمريکايي اعتماد کرد. اقامه دعوي اسرائيلي‌ها براي مصادره آثار باستاني ايران در موزه‌هاي آمريکا ماجرايي مشکوک و پيچيده است که پس از فاش شدن مالکيت ايران بر الواح گلي دوره هخامنشي طراحي و اجرا شد. براي مقابله با اين جريان هشياري و آگاهي اوّلين شرط براي هر اقدامي است.
مايملک ايران در موزه‌هاي آمريکا به الواح گلي فوق محدود نيست. مقامات موزه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو و ساير موزه‌هاي آمريکايي بايد پاسخگوي وضع مالکيت هزاران قطعه آثار ايراني باشند و روشن کنند که اين قطعات را چگونه و از طريق چه کساني به دست آورده‌اند و هم اکنون اين آثار متعلق به کيست؟ آيا ماجراي شکايت اسرائيلي‌ها براي لاپوشاني و لوث کردن اين مسئله مهم طراحي نشده است؟

طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخست‌وزيري نقش مؤثر داشت
در زمان اکتشافات دوران رضا شاه، دونالد ويلبر دستيار پوپ بود. ويلبر همان کسي است که بعدها در کودتاي 28 مرداد 1332 ايفاي نقش نمود و تاريخچه عمليات کودتا، که به فارسي نيز ترجمه شده، نوشته اوست.

براي مثال، گالري ايران در موزه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو شامل فضايي به مساحت 1500 فوت مربع است که در آن يکهزار قطعه باستاني ايران نگهداري مي‌شود. قدمت اين قطعات از حوالي 6800 پيش از ميلاد تا سال 1000 ميلادي است. بخش مهمي از آثار موجود در اين گالري اشيا به سرقت رفته از تخت‌جمشيد است

ساير اعضاي اين انجمن، که در سال 1305 تأسيس شد، عبارت بودند از: محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، عبدالحسين تيمورتاش، فيروز فيروز (نصرت‌الدوله)، سيد حسن تقي‌زاده، حسين علاء، ابراهيم حکيمي (حکيم‌الملک)، حسن مستوفي (مستوفي‌الممالک)، نظام‌الدين حکمت (مشارالدوله)، ميرزا محمدعلي خان فرزين، کيخسرو شاهرخ، ارنست هرتسفلد (آلماني)، آندره گدار (فرانسوي).

3- طبق اسناد ايراني، پروفسور پوپ در دوران محمدرضا پهلوي از مقامات سازمان سيا بود و در صعود حسنعلي منصور به نخست‌وزيري نقش مؤثر داشت. بنگريد به: اصغر حيدري، «شريک آمريکايي فروغي»،

در زمان اکتشافات دوران رضا شاه، دونالد ويلبر دستيار پوپ بود. ويلبر همان کسي است که بعدها در کودتاي 28 مرداد 1332 ايفاي نقش نمود و تاريخچه عمليات کودتا، که به فارسي نيز ترجمه شده، نوشته اوست.
4- براي مثال، گالري ايران در موزه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو شامل فضايي به مساحت 1500 فوت مربع است که در آن يکهزار قطعه باستاني ايران نگهداري مي‌شود. قدمت اين قطعات از حوالي 6800 پيش از ميلاد تا سال 1000 ميلادي است. بخش مهمي از آثار موجود در اين گالري اشيا به سرقت رفته از تخت‌جمشيد است

ه در سال 1305 تأسيس شد، عبارت بودند از: محمدعلي فروغي (ذکاءالملک)، حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، عبدالحسين تيمورتاش، فيروز فيروز (نصرت‌الدوله)، سيد حسن تقي‌زاده، حسين علاء، ابراهيم حکيمي (حکيم‌الملک)، حسن مستوفي (مستوفي‌الممالک)، نظام‌الدين حکمت (مشارالدوله)، ميرزا محمدعلي خان فرزين، کيخسرو شاهرخ، ارنست هرتسفلد (آلماني)، آندره گدار (فرانسوي).

منبع
وبگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي
http://www.irdc.ir/article.asp?id=443

برخی نقلها از کوروش کبیر

نوامبر 30, 2007


کتزیاس
(( کورش پسر چوپانی بود از ایل مردها ، که از شدت احتیاج مجبور گردید
راهزنی پیش گیرد . کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال داشت
و از این جهت مکرر تازیانه میخورد
او با آستیاکس آخرین پادسشاه ماد هیچ نسبتی نداشت
و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید))
(مرحوم حسن پیرنیا – ایران باستان – ج اول – ص 240)

« این شخص یعنی کورش در میان اسرار تاریخ خود سر عجیبی است ، …
شخص کورش هنوز مرموز است و از منشا مجهولی ظهور کرده …»
(علی سامی – پاسارگاد – ص 241)

« گذشته از افسانه آستیاگ و کورش که بر اساس قراین ، منشا پارسی مادی دارد ، به سختی می توانیم نشان دیگری از کورش در روایات ایرانی و محلی بیابیم ، اما در مقابل چهره ممتازی از او در ادب یهود و یونانی ملاحظه میکنیم »
(موذن جامی – ادب پهلوانی – ص 91)

« در مورد زمان بندی پادشاهی کورش نیز ، حداقل مطلبی که میتوان گفت این است که اطمینان بخش نمی تواند باشد ، غیر از تاریخ تسخیر اکباتان که همچنان به صورت مسئله باقی مانده است ، فقط دو رویداد دوران پادشاهی او از تاریخ گذاری دقیق برخوردار است : تصرف بابل و مرگ او در آسیای مرکزی.»
(پی یر بریان – تاریخ امپراتوری هخامنشیان – ص 108 )

در اینکه تورات هم منطبق بر گل نبشته بابلی اوست شکی نباید کرد …
خطوط اول گل نبشته بابلی را با روایات تورات تطبیق دهید…
خطوط اول از قول کورش نیست …
)) خواندن متون یهودایی این احساس را بر می انگیزد که گویا عنایات و امتیازهایی که بوسیله کورش در این مورد خاص به ظهور رسیده است از چهارچوب معمول روابط یک پادشاه شرق نزدیک و یک جامعه قومی – مذهبی فراتر رفته است .
در نمایشی که از کورش داده شده است و به کورش بابلی شده استوانه نزدیک است کوشش قابل ملاحظه ای به کار رفته است تا از جهان گشای هخامنشی تصویر پادشاه صلح دوست و مدارا طلبی بسازد که از روشهای وحشیانه و بی رحمانه آشور بابلی بریده است و مگر این همان کورش نیست که در زمان ما نیز او را بنیان گذار حقوق بشر میدانند ؟… و مگر از همینجا نمیتوان نتیجه گرفت که روابط هخامنشی – یهودایی را می توان در محدوده وسیع تر اصلاح دین پرآشوب چند خدایی به ثبت رساند ؟ ))
( پی یر بریان – تاریخ امپراتوری هخامنشی – ص 136)

((… و چنان که تاریخ نشان داده آنها(یهودیان) تنها در ایران از یاوری و پشتیبانی فرمانروایان برخوردار بودند و بنابراین می توان گفت که ایشان آزادی خود را از هخامنشیان دارند و این هخامنشیان بودند که تورات را » قانون نامه رسمی» یهودیان کردند ))
(ع شاپور شهبازی – کورش بزرگ – ص 319

« گذشته از افسانه آستیاگ و کورش که بر اساس قراین ، منشا پارسی مادی دارد ، به سختی می توانیم نشان دیگری از کورش در روایات ایرانی و محلی بیابیم ، اما در مقابل چهره ممتازی از او در ادب یهود و یونانی ملاحظه میکنیم »
(موذن جامی – ادب پهلوانی – ص 91)

در ضمن کورش خود را شاه انشان معرفی میکند ولی
او از چه زمانی به ایران آمده ؟!
((آریایی ها در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند و در پایان سده هشتم
ق.م در پارس امروزی ساکن شدند … و کم کم تشکیل دولت محلی را آغاز کردند.نخستین فرمان روای آنها که در تاریخ نامبرده شده است هخامنشی می باشد …))
(ع . شاپور شهبازی – کورش بزرگ – ص 28 )

« داریوش شاه :
آن جا که دروغ لازم است باید دروغ گفت ،
چه ، مقصود از دروغ و راست یکی است » !!!
(به نقل از هرودوت ، پیرنیا ، ایران باستان ، ص 522)

انشان نامی کهن و بی ارتباط با قوم هخامنشی بوده …
« انشان نام الهه ی غله در ایران کهن بوده است »
(کارل مایسلز – پیدایش تمدن – ص 194)
برخی ها کوروش را شاه انشان میخوانند و مدعی هستند که انشان در جنوب ایران قرار دارد

چگونه باید پیدایش قدرتمندانه ناگهانی قوم و دولتی را که عملا ناشناخته بوده است ، در عرصه تاریخ توضیح داد ؟…
ظفرمندیهایی چنین گسترده را نمی توان فقط با اصرار یک طرفه بر انحطاط دولت های مغلوب کورش توضیح داد – که ضرورت دارد همین انحطاط نیز معلوم شود و روند ها و چگونگی های آن مشخص شود .همچنین جهان گشایی های کورش را نمیتوان تا حد این فرض راحت و به حقارت گیرنده تنزل داد و
مدعی برتری بدیهی «اقوام چادر نشین» بر مردمان » یک جا نشین » شد.»
(پی یر بریان – تاریخ امپراتوری هخامنشیان – ص 65)

کوروش در گل نبشته بابلی خود یا همان منشور حقوق بشر
از دو خدای مختلف که همان خدای بابلیان هستند
یاد میکند و آنها را خدای خود میداند
و چندین بار » مردوک » و » نبو» را خدای خود خوانده …

منشور کوروش کبیر

واما کوروش کبیر با موی بور که مردم ایران و بین النهرین را سیاه سران میخوانده یعنی

دارای موی سیاه و این همان نژاد پرستی است که امروزه در غرب هم اسیایی ها را کله سیاه میخوانند

او ، سرزمین » گوتیان » و تمامی سپاهیان «مند» را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) «سیاه سران » به دست کورش شکست داده شوند . »
( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )

تورات در مورد خاستگاه هخامنشیان و نابود کنندگان بابل – برعکس ان چیزی که میگویند کوروش کبیر حقوق بشر به بابل برده مثل اقای بوش که کشتار به عراق برده و دم از حقوق بشر میزند
» این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد …»(عهد عتیق –ارمیا – 40-21 : 50:)

» من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ….
از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید
خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید …
بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! …
آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند
، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند
فریاد آنان مانند خروش دریاست ،
ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند »
(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 – 10- 9- 3-1 : 50 )

«ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! …
از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد …شیپور جنگ بنوازید .
به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید »
( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
آرارات در مرزهای استپ های روسیه با سرزمینهای جنوب است

ذوالقرنین کیست

نوامبر 30, 2007

شناخت ذوالقرنین

 

ابتدا باید گفت که دائما به علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان تهمت میزنند که ان عالم ربانی فرموده کوروش کبیر ذوالقرنین است در حالیکه این شایعه ای بیش نیست

عالم رباني مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان به صراحت به دسيسه هاي يهوديان اشاره كرده و به خوانندگان توصيه مي‌كند كه گرد اختلاف درباره ذوالقرنين كه ساخته و پرداخته يهود باشد نگردند. او در توصيه خود مي‌فرمايد :
خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مرويه از طريق شيعه و اهل سنت از رسول خدا و از طريق خصوص شيعه از ائمه هدي و همچنين اقوال نقل شده از صحابه و تابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث كرده‌اند (و احاديث موقوفه‌اش مي‌خوانند) درباره داستان ذي‌القرنين بسيار اختلاف دارد. آن هم اختلافهايي عجيب و آن هم نه در يك گوشه داستان، بلكه در تمام خصوصيات آن و اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آوري است كه هر ذوق سليمي از آن وحشت كرده بلكه عقل سالم آن را محال مي داند و عالم وجود منكر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقايسه كرده مورد دقت قرار دهد هيچ شك نمي‌كند در اينكه خالي از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست از همه مطالب غريبتر، روايتي است كه علماي يهود كه به اسلام گرويدند از قبيل وهب بن منبه و كعب الاحبار نقل كرده يا اشخاص ديگري – كه از قراين به دست مي ايد از همان يهوديان گرفته‌اند. نقل كرده‌اند. بنابراين ديگر چه فايده دارد كه به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن كثرت و طول و تفصيلي كه دارند بپردازيم. (19

و اما بحث بر سر ذوالقرنین و مدارک و دلایل بر اینکه کوروش کبیر هرگز ذوالقرنین نبوده و هیچ دانشمندی و بزرگ ایرانی کوروش را ذوالقرنین ندانسته بلکه یک هندی بنام ابوالکلام در زمان شاه پهلوی ادعا کرد که ذوالقرنین همون کوروش است
در حالیکه بزرگترین دانشمندان ایران مانند
طبری ، میبدی ، شیخ طبرسی ، ابولفتوح رازی ، امام فخر رازی ، قرطبی ، و بیضاوی بر این قول اند که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی یا کبیر جهانگشای یونانی است .
ابن خلدون هم ذوالقرنین را اسکندر می داند (مقدمه ابن خلدون ، ترجمه گنابادی 1/146) از میان مفسران امام فخر راز ی مستدل تر و منطقی تر از دیگران از این رای دفاع کرده است .
مونتگمری وات ( اسلامشناس و قرآن پژوه ) مینویسد : » هم مفسران مسلمان و هم محققان غربی متفقا ً بر آنند که مراد از ذوالقرنین ، همان اسکندر کبیر است » (دائره المعارف اسلام ، طبع دوم )

و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می‌کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می‌نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت می‌کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند… پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قطبیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود
متوجه میشوید که اسکندر یهود را هم کوبیده بنابراین یهود دشمن اسکندر است
ابوریحان بیرونی هم نقلهای معتبرتر را در کتابش اورده که اسکندر جهانگشای یونانی را ذوالقرنین میخواند دقیقا مانند نقل رازی
و تقریبا همه مورخان و دانشمندان بزرگ اسلامی و اروپایی و ایرانی و معتبرترین انسانها در همه دورانها گفته اند که اسکندر و جهانگشای یونانی همون ذوالقرنین است و برخی کسانی دیگر را گفته اند ولی هیچکس کوروش کبیر را ذوالقرنین نخوانده جز یک نفر هندی بنام ابوالکلام وان هم در دوره پهلوی که تمام دلیل این شخص برای ادعایش
این است که پاسارگاد چون چیز جالبی است بنابراین کوروش کبیر ذوالقرنین است

عدم ارتباط كوروش به اصطلاح كبير با «ذوالقرنين» قرآني
. در اينجا فرض بر اين است كه خواننده هم «ذوالقرنين» قرآني را مي‌شناسد و هم كوروش هخامنشي را و تنها كاري كه بايد انجام گيرد تطبيق اين دو يا عدم تطبيق باهم است ولي قبلا لازم به ذكر است كه «حميد محمد قاسمي» نويسنده «اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبياء در تفاسير قرآن » (3) در مورد اقوال و روايات مربوط به ذوالقرنين و تطبيق آن با اشخاص مختلف مي‌نويسد كه : روايات گوناگون و متفاوتي در تفاسير نقل شده كه مرحوم علامه طباطبائي در تفسيرالميزان تنها به 39 وجه مختلف از اقوامي كه در اين باره وارد شده اشاره كرده است (3) يعني به زبان ساده «ذوالقرنين» بر «39 شخصيت تاريخي» انطباق داده شده كه يكي از آنها نيز همين كوروش هخامنشي است كه براي اولين بار توسط «ابوالكلام آزاد» وزير فرهنگ هندوستان در زمان رضاخان پهلوي انجام گرفته است. ابوالكلام آزاد در چند مقاله در شماره‌هاي يكم تا سوم مجله «ثقافه الهند» (فرهنگ هند) با استناد به نقش به اصطلاح كوروش در پاسارگاد، نظر دارد كه كوروش همان ذوالقرنين قرآني است كه بهتر است خلاصه آنرا در سه دليل عمده ايشان در اينجا آورده شود ، تا خواننده اول با دلايل ايشان آشنا گرديده و بعد آن دلايل مورد نقد قرار گيرد.
«دكتر حسين صفوي» نويسنده كتاب «اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي (اسكندر) در مورد اين سه دليل عمده مي‌نويسد: به عقيده مرحوم آزاد :
1-ذوالقرنين كوروش كبير هخامنشي است و اين لقب و عنوان اشاره به خواب دانيال نبي است.
خلاصه خواب دانيال در سفر كتاب منسوب به وي، فصل هشتم چنين است :
دانيال شبي در رويا ديد در كنار نهر اولاي قوچي داراي دو شاخ به طرف شرق و غرب و شمال و جنوب شاخ مي‌زد و كسي را ياراي مقاومت با او نبود. ناگهان از طرف مغرب بز نري پيدا شد كه يك شاخ بلند درميان چشمهايش بود و با آن قوچ درافتاد و او را نابود كرد… جبرئيل خواب دانيال را چنين تعبير كرد كه آن قوچ دوشاخ عبارت است از ملوك ماد و فارس و نيز بز نر مودار پادشاه يونان است….
2-مجسمه‌اي كه در استخر [(پاسارگاد)]‌ كشف شده داراي دو شاخ و دو پراست مجسمه كوروش است و دو شاخ اشاره به تصوير معني ذي‌القرنين است و بالهاي وي مطابق خواب اشعيا در كتاب اشعيا، فصل 46، آيه 11) مي‌باشد كه كوروش را عقاب شرق ناميده است و به همين جهت مجسمه كوروش كه در زمان اردشير هخامنشي ساخته شده مرغ ناميده شده و رودي نيز كه زيرپاي آن روان است مرغاب نام دارد…»(4)
3- دليل سوم كه در رابطه با همين مجسمه و اعمال صاحب مجسمه در باب احداث سد ياجوج و ماجوج است چون در ارتباط با دو دليل بالاست و در صورت اثبات اينكه اين مجسمه مربوط به كوروش نباشد خود به خود فاقد ارزش مي‌شوند لذا از ذكر آن كه مشهور عام و خاص است خودداري كرده و به رد دو دليل اول كه ستون فقرات دلايل جناب ابوالكلام آزاد در انتساب لقب ذوالقرنين به كوروش است مي‌پردازم.
اولا مقدمتا به اين اشتباه تاريخي از سوي ابوالكلام بعنوان تذكر مي‌پردازيم كه آن مجسمه كذايي منتسب به كوروش با آن بالها و شاخها بر خلاف نظر جناب ابوالكلام آزاد نه در زمان اردشير هخامنشي، بلكه در زمان «كمبوجيه» ساخته شده است. (5)
ثانيا خوابهاي منتسب به دانيال نبي و اشعياي نبي از جعليات يهود است و هيچ ارزش تاريخي ندارد.
ثالثا در خوابهاي جعلي نيز مترجمين ايراني تعبيرات جعلي ديگري انجام داده و در حقيقت جعل در جعل كرده‌اند.
رابعا كتيبه بالاي مجسمه كه نوشته منم كوروش، شاه هخامنشي يك جعل آشكار است و در بالاي اين مجسمه چنين خطوطي نبوده

خامسا پيروان جناب ابوالكلام در ايران براي توجيه نظريه ايشان دست به جعل نوشته‌هايي زده‌اند كه در همين مقاله به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره خواهد شد.
حال به مسئله خوابها و جعلي بودن آنها مي‌پردازم :
چنانچه در اصل خواب دانيال نبي خوانديد در سفر دانيال ، فصل 8 آيه 20 و21 چنين آمده بود كه : «قوچ صاحب دو شاخي كه ديدي ملوك مداين[(مادها)] و فارس است و بز نر مودار پادشاه يونان است» در اينجا آشكارا ديده مي‌شود كه قوچ صاحب دو شاخ يا ذوالقرنين عنوان «ملوك» يعني «پادشاهان» ماد و پارس ذكر شده و اگر نظريه جناب ابوالكلام آزاد را در تطبيق ذوالقرنين – كه يك فرد است- با اين آيات «سفر دانيال» بسنجيم آن وقت روشن مي‌شود كه «تمام ملوك» يعني «تمام پادشاهان ماد و پارس» مي‌بايد كه «ذوالقرنين»!! محسوب شوند و اين نقض غرض است چه ذوالقرنين قرآني يك فرد بود نه خيلي از پادشاهان ماد و پارس!!
و نيز اگر اصل خواب دانيال را نيز «جدي» بگيريم اين خواب نه به نفع كوروش و سلسله هخامنشي بلكه به ضرر آنهاست و بيشتر به درد تضعيف روحيه سربازان هخامنشي مي‌خورد نه يوناني! چه آشكارا پيشگويي شده كه پادشاه يونان، پادشاهان ماد و پارس را شكست خواهد داد و چون هر روز پادشاهي از ماد و پارس با پادشاهي از يونان در جنگ و جدال بودند لذا اگر افسران و درجه‌داران و بويژه اعيان و اشراف ايراني مي‌‌دانستند كه چنين خوابي از طرف پيغمبري براي آنها ديده شده به هيچوجه روي فرد بازنده سرمايه‌گذاري نمي‌كردند و اين خواب عوض تحكيم موقعيت كوروش به عنوان «ذوالقرنين» به عنوان كسي كه با «دوشاخ قوچي» خود از پس «يك شاخ بزي» برنمي‌آيد به تضعيف موقيت كوروش ذوالقرنين!! مي‌انجاميد و عقل حكم مي‌كند كه «ذوالقرنين» بودن چنين قوچي عطايش به لقاي بزي بخشيده شود كه با دو شاخ از پس يك شاخ برنمي‌آيد!! به هر حال اين خواب برخلاف اعمال قرآني ذوالقرنين است و در قرآن نيز صحبت از شاخ به شاخ شدن قوچ و بز و جنگ ماد و پارس با يونان نيامده و اين خواب از جمله خوابهاي اسرأييليات است. اگر واقعيت را بخواهيم واقعيت اين است كه نه چنين خوابي ديده شده و نه چنين تعبيري انجام گرفته بلكه اين بازيها بيشتر به بازيهاي سياسي – ايدئولوژي يهود در خاورميانه برمي‌گردد چه كتاب دانيال نبي يا به اصطلاح خود يهوديان «سفر دانيال نبي» اصلا كتابي جعلي است . در اين كه بيشتر قسمتهاي كتاب تورات جعلي و تحريف شده است و مسلمانان به تحريفات تورات معتقدند شكي نيست و دانشمندان بسياري قسمت‌هاي مهمي از تورات را »الحاقي» مي‌دانند و آنرا «نازل شده» از جانب خداوند به حضرت موسي نمي شمرند چون جعليات در آنها آشكار است به عنوان نمونه در «سفر تثنيه» كه شامل 33 باب مي‌باشد كه از طرف خداوند «گفته مي‌شود» كه بر حضرت موسي درباب احكام و مناسك شريعت نازل شده است در آيه‌هاي 5 تا 8 از فصل 34 از سفر تثنيه شرح وفات و دفن[حضرت] موسي و سوگواري بني اسرائيل را بر آن حضرت بيان مي‌كند و پيداست كه گوينده اين سخن [حضرت] موسي نمايد.
باز در فصل 34 از سفر تثنيه جمله 10 مي‌گويد : « و تا حال در ميان بني اسرائيل پيغمبري مثل موسي برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد» بديهي است كه گوينده اين سخن [نيز] موسي نيست.(6) پس در كتابي كه تورات ناميده مي‌شود و «سفر دانيال نبي» نيز جزءاي از آن محسوب مي‌شود شرح وفات و دفن پيغمبري و سوگواري بني اسرائيل بر آن پيغمبر نيز ثبت شده و معلوم مي‌شود خداوند حتي بر پيغمبر مرده نيز وحي فرستاده و گزارش وفات خود پيغمبر را بر خودش مي‌دهد و حتي به اين هم اكتفا نكرده گزارش سوگواري بني اسرائيل را نيز بر آن وحي مي‌افزايد!! لذا بر تمام علما و دانشمندان ثابت مي‌شود كه نبايد چندان اعتمادي به كتابهاي تحريف شده داشت حال چه رسد به گزارش خواب و تعبير خواب چنين كتابهايي كه حال به خواب و رؤياي پيغمبر ديگري بنام اشعيا پرداخته خواهد شد تا ثابت گردد اين كتاب نيز تحريف شده و جعلي است.
«دكتر سيد حسين صفوي» در مورد جعلي بودن كتاب دانيال نبي و رؤياي منتسب به او مي‌نويسد : « به عقيده بيشتر محققين، اين كتاب در زمان آنتيوخس اپيفانوس 164-175 پيش از ميلاد نوشته شده و آن را به دانيال نسبت داده‌اند [The word’s religious.p.646] و اين گونه انتسابها در دوران اسلامي نيز ادامه داشت» (7)
براي اينكه خوانندگان به فاصله زماني اين اثر با كوروش پي ببرند اضافه مي‌كنم كه آنيتوخس اپيفانوس از پادشاهان سلسله سلوكي ايران بود كه مركز سلطنت او در سوريه قرار داشت و بدين ترتيب تاليف كتاب به 155 سال بعد از مرگ اسكندر مقدوني مي‌رسد. دقت بفرماييد كه سلسله هخامنشي در سال 550 ق.م توسط كوروش بعد از تسخير همدان پايتخت امپراطوري حتي منشي مي‌شود و در سال 330 ق.م يعني بعد از 320 سال بدست اسكندر مقدوني ساقط مي‌شود.
و آنوقت كتابي در زمان آنتيوخوس چهارم (8) يعني بعد از 375 سال بعد از كوروش نوشته شده و با انتساب به دانيال نبي،آن حضرت را وا ميدارند تا «خوابي براي كوروش» مي‌بيند و دوهزارسال بعد نيز جناب ابوالكلام آن مجسمه كذايي موجود در پاسارگاد را كه دوشاخ دارد بركشده از روي آن خوابي مي‌داند كه 375 سال بعد از كوروش ديده شده است!!
البته جالبترين قسمت اين كتاب جعلي و انتسابي به «دانيال نبي» آمدن نام «مأمون خليفه عباسي» در كتاب است!! و اين نشان مي‌دهد كه دامنه جعل تا كجا كشيده شده است.
مرحوم «ابن خلدون» در كتاب وزين خود با نام «مقدمه» كه به «مقدمه ابن خلدون» معروف است «شرح حال مرد زيرك صحافي را به نام دانيال را مي‌دهد كه چگونه اين مرد دروغ‌پرداز در زمان مقتدر خليفه عباسي كاغذها و اوراق را مانند كاغذها و اوراق كهنه مي‌ساخت و بر روي آنها حروفي از اسامي صاحبان دولت و معاريف را به خطوط قديمي مي‌نوشت و آنها را رموزي درباره آنان مي‌شمرد و مطابق خواست و ميل و آرزوي آنها تفسير مي‌نمود و به صورت پيشگويي جلوه مي‌داد و نسبت تمام اين پيشگويي‌ها را كه بعضي از آنها روي داده بود و برخي ديگر بوقوع پيوسته بود به دانيال نبي مي‌داد. اين موضوع با تفصيلي تمامتر و كمي اختلاف در تجارب‌الامم ابن مسكويه آمده و در لغت‌نامه[دهخدا]ذيل كلمه(دانيال)نقل شده است.(9)
اين فواصل زماني بين كوروش و ذوالقرنين قرآني از چشم تيزبين بعضي از نويسندگان دور نمانده و جناب «حسين عماد زاده» نيز در كتاب «تاريخ‌ انبيا از آدم تا خاتم و قصص‌القرآن » به روش خاص خود به نقد كلام ابوالكلام آزاد پرداخته مي‌نويسد : فاضل معاصر ، ابوالكلام آ‍زاد وزير فرهنگ هندوستان كتابي نوشته و در آنجا اصرار دارد ثابت كند كه ذوالقرنين همان كوروش كبير است و شواهد فقط روي تطبيق مشخصات اين دو نفر است ولي هيچ كجا نامي از كوروش يا كلمه‌اي كه منطبق با نام او باشد درباره ذوالقرنين يا بعكس از تاريخ و حديث ديده نشده است. غلبه ذوالقرنين در سال 3457 پس از هبوط آدم بوده است چيزي كه ابوالكلام آزاد را به نوشتن اين كتاب واداشته انطباق افكار و روحيه و نشانه حكومت و مسافرتهاي ذوالقرنين به كوروش كبير است در حاليكه آنچه مسلم است ذوالقرنين در 3457 سال پس از هبوط ظاهر شده است و كوروش در سال 559 سال ق از ميلاد يعني حدود 5013 سال پس از هبوط و به فاصله 2115 سال بعد. (10)
پس نه فاصله زماني نوشته شدن كتاب دانيال نبي با زمان كوروش همزمان است و نه فاصله زماني ذوالقرنين، يعني ذوالقرنين قرآني با كوروش 2115 سال فاصله دارد و نوشته‌هاي جعلي كتاب دانيال نبي 375 سال يعني چهار قرن! آنوقت جناب ابوالكلام به صرف وجود «دو شاخ» – آنهم عوضي كه پس و پيش سركنده شده نه از روبرو- نام آن مجسمه را مجسمه كوروش گذارد. و به استناد آن دو شاخ عوضي- كه در حقيقت تاجي مصري است و مصريان به آن نوع تاج مارپو كراتس مي‌گويند- كوروش را ذوالقرنين دانسته است. كه باطل بودن آن بر دانايان پوشيده نيست. اين حق و حساب «شاخ‌ها»ي كوروش. حال مي‌رسيم به حق و حساب «بال‌ها» كه هم شاخها شكسته شود و هم بالها قيچي گردد. دليل دوم جناب ابوالكلام آزاد مربوط به «بالهاي» شخص كنده شده در مجسمه است جناب ابوالكلام آنرا مطابق خوابي‌ مي‌داند كه اشعيا(كتاب اشعيا فصل 46 آيه 11) ديده و به اصطلاح كوروش را عقاب شرق ناميده است! در مورد كتاب اشعيا نيز لازم به ذكر است كه چون گفتارهاي متضاد در زمان و فاصله‌هاي بعيد گزارش شده كه مربوط به عمر يك نفر نمي‌تواند باشد لذا نويسنده كتاب را چند نفر با نامهاي اشعيا دانسته اند و حال كدامش نبي بوده يا نبوده معلوم نيست ولي آنچه معلوم است اشعياي اول در حدود 160 سال قبل از كوروش زندگي مي‌كرد و اشعياهاي بعدي تاريخ زندگيشان معلوم نيست ولي اين مسئله از كتاب برمي‌آيد كه وقايع سالهاي بين 710 و 300 قبل از مسيح را شامل مي‌شود يعني فاصله‌اي حدود 410 سال را دربرمي‌گيرد. خلاصه اينكه تاليف كتاب اشعياي نبي در سالهاي واقع بين 710 و 300 قبل از مسيح بوسيله چند نفر صورت گرفته و پيشگوييهايي كه درباره كوروش شده و خداوند وي را تجليل نموده و او را بنا بر نوشته ابوالكلام عقاب شرق خوانده است ( در تورات ترجمه فاضل خان همداني….» مرغ درنده از مشرق آمده است) جملگي در فصلهاي 45 و 46 كتاب مذبور آمده است و تاليف همان نويسنده مجهولي است كه او را اشعياي دوم [از روي ناچاري] خوانده‌اند و [گفته‌اند] وي معاصر كوروش هخامنشي بوده است.همچنين قسمتي از كتاب عزرا كه به زبان آرامي است در حدود سده سوم پيش از ميلاد نوشته شده در صورتي كه خود عزرا در قرن پنجم قبل از ميلاد مي‌زيسته است» (11) يعني بين نوشته و نويسنده دويست سال فاصله است!! و بين اشعياها چهار قرن!! حال بهتر است بعد از رد دو دليل اصلي جناب ابوالكلام و اثبات جعلي بودن اسناد آنها به خود مجسمه پرداخته شده و جعلي بودن آن نيز اثبات گردد
اين مجسمه در حقيقت معجوني است از هنرهاي خاورميانه، دوبال آن اخذ شده از مجسمه‌هاي «آشوري» و لباس آن «عيلامي» و ريش آن مادي و تاج آن بشكل شاخ عقب تصوير شده كه ماخوذ آن از تاج‌هاي مصري است و حتي حدود 1600 سال پيش از كوروش در بخش‌هاي مختلف خاورميانه پادشاهان خاورميانه از تاج‌هاي داراي دو شاخ استفاده مي‌كردند كه هنرهاي گوتي و حوري و مصري و قبرسي دليلي بر استفاده پادشاهان و بزرگان مملكتي از كلاههاي شاخ‌دار بود.
دكتر سيد حسين صفوي در مورد اين مجسمه به صراحت مي‌نويسد : اين مجسمه … ابدا متعلق به كوروش نيست و اكثر دانشمندان برآنند كه اين پيكر نه متعلق به كوروش اول و نه متعلق به كوروش دوم كوچك برادر اردشير دوم بلكه خواسته‌اند ملكي را بنمايانند كه در حال پرواز است و دست خود را براي رد كردن ارواح شرير بلند كرده است حال مسئله اين است كه چگونه و چه كسي يك مجسمه بي‌اسم و رسمي چنين را «كوروش» نامگذاري كرده و آنرا «ذوالقرنين» دانسته است. اينجاست كه جعل و جعليات به اوج خود مي‌رسد و مي‌گويند نه امروز بلكه روزگاري بر روي اين مجسمه كتيبه‌اي با دو سطر خط پارسي باستان و يك سطر خط بابلي و يك سطر خط عيلاي بوده كه روي آن نوشته شده بود «من كوروش، پادشاه هخامنشي»!!
دكتر بهرا م فره‌وشي استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نكردني در كتاب خود به نام ايرانويج مي‌نويسد : «ديولافوا باستانشناس معروف فرانسوي و خانم او در سفرنامه‌هاي خود ذكر مي‌كنند كه اين كتيبه را بر روي پيكره بالدار كوروش ديده‌اند» (13) در صورتيكه در سفرنامه مادام ژان ديولافوا كه اتفاقا جناب محمد علي فره‌وشي (مترجم همايون) – شايد پدر جناب همين دكتر باشد- با نام «ايران كلده و شوش» ترجمه كرده و جالب‌تر اينكه به كوشش خود جناب دكتر بهرام فره‌وشي چاپ گرديده به هيچ وجه در تصويري كه مادام ديولافوا از تصوير به اصطلاح كوروش كشيده هيچ كتيبه‌اي بر روي مجسمه وجود ندارد ولي در عوض كتيبه مذكور در روي يك ستوني ديگر كه اصلا ربطي به اين ستون ندارد و در فاصله خيلي بعيد ازهم قرار دارد و حتي يك نفر از ايلات محلي در زير آن به استراحت مي‌پردازد و همان كتيبه بالاي آن ستون ديده مي‌شود. و نشان مي‌دهد كه جناب دكتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاريخ و تاريخ باستاني و باستانشناسي ايران آشنايي دارد و چگونه در ذهن خود يك كتيبه و يك ستون ديگر را بر روي يك ستون و مجسمه ديگر بصورت خيالي مي‌نهد تا براي دانشجويان اين مرزوبوم تاريخ كوروشي بسازد!!
در اين مقاله همان دو قطعه عكس ديولافوا از همان كتاب مدعي دكتر بهرام فره‌وشي ارائه شود تا اوج جعل او به بلنداي تاريخ كوروشي معلوم گردد و اساس ذوالقرنين قرار گرفتن مجسمه كه گويا كتيبه‌ بالاي آن بود نيز معلوم گردد. (14)
دكتر بهاءالدين پازارگاد استاد دانشگاه در كتاب وزين خود «تاريخ فلسفه و مذاهب جهان» كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان در مورد همين نقش به اصطلاح كوروش و كتيبه به اصطلاح روزگاري موجود در روي آن به صراحت مي‌نويسد : « من شخصا مدت يك هفته اين سنگ را در محل خود بررسي نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه امكان نداشته است كه كتيبه‌اي بالاي اين سنگ (مجسمه كوروش) وجود داشته باشد.
به نظر من اين طور رسيد كه يكي از مسافران انگليسي در قرن هيجدهم اين محل را بازديد كرده است و كتيبه‌اي را كه هنوز روي يكي ازجرزهاي سنگي در اين محل به خط ميخي موجود است در كتابي كه منتشر نموده نقاشي كرده است و شخصا فرشته بالداري كه روي جرز(ستون) ديگري بوده رسم نموده است. دانشمند ديگري كه هيچ وقت به ايران مسافرت نكرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوي است كه كتاب آن نويسنده انگليسي را خوانده و معلوم نيست به چه علت در كتاب خود آن كتيبه را بالاي آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا ديگران كتاب «دوبوا» را خوانده‌اند و وقتي به پاسارگاد آمده‌اند ديده‌اند آن كتيبه بالاي آن فرشته (مجسمه كوروش) نيست». (15)
بدين ترتيب با يك جعل آشكار در تاريخ ايران و خاورميانه براي اينكه حرف مسلمانان را در مورد تحريف تورات دروغ جلوه دهند با اجير كردن بعضي ها يعني از آنسوي مرزهاي ايران براي ايران تاريخ مي‌نويسانند و براي اثبات عدم تحريف تورات خوابهاي جعلي براي انبيا ترتيب مي‌دهند و بعد آن خوابهاي جعلي را در كتابهاي جعلي تعبير به كوروش مي‌كنند و بعد ترتيب جعل مجسمه و كتيبه‌اي بر بالاي آنرا مي‌دهند تا به اصطلاح براي جوانان اين مرزوبوم تاريخي از تمدن بزرگ بسازند كه مسلمانان آن تمدن فرضي را نابود كرده و آنها را به اين روز نشانده است تا جوانان مسلمان را در معارضه با اسلام قرار دهند ولي تلاش جستجوگران واقع بين پرده از چهره كريه اين شاهپرستان و يهودپرستان برداشته و در تحقيقات جديد عوض نوشتن نام كوروش در زير آن مجسمه كذايي دانشمندان فعلي مرقوم مي‌دارند : فرشته بالدار. چنانچه در كتاب «تخت جمشيد» نوشته مهرداد بهار- نصراله كسرائيان دقيقا در زير همين ستون پاسارگادي و درتوضيح همان نقش جنجالي به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار» (16) و نيز در كتاب سرزمين مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زير همان مجسمه به اصطلاح كوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار (17) و حتي در كتاب راهنماي تخت جمشيد به قلم جناب دكتر فرخ سعيد – كه از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور- منتشر شده در مورد عدم كوروش بودن و طرز لباس و ساير مشخصات آن مي‌نويسد :لباس بلند فردي كه اينجا ديده مي‌شود تا ساق پاي او مي‌رسد كه با آستينهاي كوتاه، يك لباس كاملا عيلامي است نيمرخ مرد ي نشان داده شده است كه در حال حركت به سوي تالار است و دست راست بلند شده‌اش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهاي روي هم افتاده از جلو و عقب بدنش بيرون آمده است. موهاي سروريش كوتاه او حالت تابيده شده دارد. نكته‌اي كه روشن نيست تاج شاخ مانند اوست كه سه چيز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدايان مصري به ويژه هارپوكراتس Harpocrates است بايد در نظر داشت كه كوروش هرگز به مصر كه پسرش كامبيز آنرا تسخير كرد نرفته بوده. (18)
و اين نوشته‌ها و تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه محققين مسلمان ديگر نمي‌خواهند بازي‌هاي مستشرقين و مستشرقين‌پرورده‌ها را بخورند و اين طليعه‌اي است نويد بخش كه مي‌تواند اميد و اعتماد در جوانان ايجاد كرده و خود راسا بدون اعتنا به جعليات غيرمسلمين و مجوسان يهوديان تاريخ واقعي خود را بازسازي نمايند.
چنانچه عالم رباني مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان به صراحت به دسيسه هاي همين يهوديان مذكور اشاره كرده و به خوانندگان توصيه مي‌كند كه گرد اختلاف درباره ذوالقرنين كه ساخته و پرداخته يهود باشد نگردند. او در توصيه خود مي‌فرمايد :
خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مرويه از طريق شيعه و اهل سنت از رسول خدا و از طريق خصوص شيعه از ائمه هدي و همچنين اقوال نقل شده از صحابه و تابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث كرده‌اند (و احاديث موقوفه‌اش مي‌خوانند) درباره داستان ذي‌القرنين بسيار اختلاف دارد. آن هم اختلافهايي عجيب و آن هم نه در يك گوشه داستان، بلكه در تمام خصوصيات آن و اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آوري است كه هر ذوق سليمي از آن وحشت كرده بلكه عقل سالم آن را محال مي داند و عالم وجود منكر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقايسه كرده مورد دقت قرار دهد هيچ شك نمي‌كند در اينكه خالي از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست از همه مطالب غريبتر، روايتي است كه علماي يهود كه به اسلام گرويدند از قبيل وهب بن منبه و كعب الاحبار نقل كرده يا اشخاص ديگري – كه از قراين به دست مي ايد از همان يهوديان گرفته‌اند. نقل كرده‌اند. بنابراين ديگر چه فايده دارد كه به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن كثرت و طول و تفصيلي كه دارند بپردازيم. (19)
حال يهود و يهودبازان و شاهپرستان و دست نشاندگان آنها بايد دنبال جعل ذوالقرنين شماره چهل برآيند تا بلكه در لابلاي اسفار و عهد عتيق شايد اين بار خشايارشا را ذوالقرنين قرآني معرفي كرده و مدتي جوانان مسلمان را سردرگم كنند تا نقشه از نيل تا فرات و طرح براندازي ايدئولوژيك اسلامي را بهتر اجرا نمايند.

منابع و مآخذ:
1-تاريخ 1 دوره عمومي آموزش بزرگسالان، چاپ وزارت آموزش و پرورش، انتشارات تهران بزرگ، 1353، ص 55
2- هفته‌نامه ادبي، فرهنگي، اجتماعي و تاريخي دانشگاه تبريز، سال اول شماره چهارم آذر 1382، ص 2
3-تفسيرالميزان،ج13،ص 625- 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، دكتر حميد محمد قاسمي، انتشارات سروش، (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ اول، شابك 7-6.4 – 635- 964
4-اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر، دكتر سيد حسين صفوي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1364 صص 288-287
5-همانجا ص 288
6-اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، ص 17
7-اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر ص 288
8-كليات تاريخ تطبيقي ايران، دكتر عزيزاله بيات، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1377، ص 30، شابك 3-441…..964
9-اسكندر و ادبيات ايران، ص 340
10-تاريخ انبيا از آدم تا خاتم و قصص قرآن، حسين عمادزاده، چاپ سي م هشتم، انتشارات اسلام، تهران، 1375، ص 328
11-اسكندر و ادبيات ايران، ص 290
12-همانجا، ص 292
13-ايرانويچ، دكتر بهرام فره‌وشي استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاريخ انتشار آبنماه 1370، ص 65
14-عكس‌ها از كتاب ايران كلده و شوش، تاليف مادام ژان ديولافوا شواليه لژيول دونور، افسراكادمي، 336كليشه روي چوب از روي عكسهاي مؤلف و دو نقشه، پاريس 1880 ترجمه شادروان محمد علي فره‌وشي(مترجم همايون)، چاپ پنجم، خردادماه 1371 صص 386و 387
15-تاريخ فلسفه ومذاهب جهان. كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان، دكتر بهاالدين پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسكندر و ادبيات ايران، ص 292
16-كتاب تخت جمشيد ، مهرداد بهار- نصراله كسرائيان، تدوين شهريار ايزدي ترجمه سودابه دقيقي، چاپ چهارم، 1372، ص 95
17-سرزمين مهروماه، تخت جمشيد، نقش رستم، نقش رجب، دكتر فرخ سعيدي، سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول، تهران، 1376، زير تصوير منسوب به كوروش سابق (بدون صفحه)
18-تفسيرالميزان ، علامه طباطبائي، ج 13، ص 625 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن ، ص 505
ذوالقرنین به معنای داشتن دو شاخ است
تصاویر حکاکی شده ی اسکندر بر روی سکه های زمان خودش

تصاویر دیگر از اسکندر با دوشاخ
1 2 3 4 5 6

لینکها و سایتهای مفید

نوامبر 30, 2007

لینکها و سایتهای مفید

1
برسی تحریف تاریخ ایران به وسیله یهود
http://www.porsojoo.com/fa/node/3475

ادبیات

گنجینه ای از شعر و ادبیات و فرهنگ ایران زمین
http://rira.ir/rira/php
http://www.persopedia.com
http://www.recent.ir

سخنراني هاي دکتر الهي قمشه اي
شعر و عرفان و ادب
http://www.yasinmedia.com/fa/content/view/172/5
http://www.yaghin.com

مثنوی معنوی از مولانا بصورت
mp3
http://masnawi.persiangig.com/masnawi_archive.htm
وب رسمی
http://masnawi.persianblog.ir

هولوکاست – بزودی

http://holocaust.ir

جسد مومیایی تقلبی منتسب به پادشاه هخامنشی در مراغه کشف شد
http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-149/8609037380120002.htm
One Night With The KING
فیلمی است در مورد استر و خشایارشا

لینک تصویر